صرفا جهت خالی شدن

چیزایی رو که اینجا میخونی به کسی نگو!

صرفا جهت خالی شدن

چیزایی رو که اینجا میخونی به کسی نگو!

صرفا جهت خالی شدن

حرفای درگوشی من با آدمای مجازی
صرفا جهت خالی شدن!!
/(ッ)\

۲۵
مهر

سلامی به خنکی هوا بعد از بارون :)

امتحان ادبیات داریم حس ادبیم زیاد شده به دل نگیرید :))))

دو روزه هی میخوام با آقای فامیل که از خودم 2 سال کوچیکتره بریم دوچرخه سواری هی هوا بارونی میشه نمیشه بریم!

ایشالله پنج شنبه هفته بعد

نمیدونم چرا واسه تاسوعا عاشورا ذوق دارم! 

از اینکه میخوام چادر بپوشم یا اینکه قراره بریم شهرستان یا اینکه قراره یه سری افراد رو ببینم...یا شایدم واقعا دلم برا گریه کردن و لباس مشکی تنگ شده...نمیدونم

دلم یه تغییر حسابی میخواد...از این رو به اون رو...البته تغییر خوب!

بازم میام مینویسم 

۲۳
مهر

جاتون بسی خالی...

اینجا هوا بارونیه!

در واقع بس نا جوانمرانه دونفره است!!!

واقعا دلم میخواد بدونم چه رابطه ای بین بارون و ترافیک وجود داره؟!

نیم ساعت تو ترافیک بودم تا به مطب رسیدم =|

امروز پلاک های ارتودنسی رو گذاشتم...تحملش یکم سخته!

اینا به کنار دکتر محترم با منشیش بحثش شده بود سر من خالی نمود =|

خلاصه میکنم

دلم برای محرم تنگ شده

۲۲
مهر

این روزها بسی سرم شلوغ است...

دلم یه تحقیق پر از چالش میخواد...جوری که حسابی درگیرش شم و به نتیجه هم برسم...

اول رفتم سراغ برمودا...اما هم از لحاظ معنوی و هم از لحاظ فیزیولوژی کششِ اطلاعاتش رو ندارم! مبحث سنگینیه!

اما موضوعی که به شدت درموردش مشتاقم :

آزمایش آقای ایموتو بر روی مولکول آب

قبلا از طریق فیلم آناهیتا راجب این موضوع اطلاعات کمی داشتم....برام جالب بود اما الان یکم پیشرفته تر از قبل راجبش فکر میکنم

اگه لینک بالا رو مشاهده کنید...کمی اطلاعات به دستتون میرسه!

مثلا...ایشون با دستگاه مخصوصی آب های نواحی مختلف رو منجمد کردن و همزمان ازشون عکس انداختن!

اینکه به این نتیجه رسیدن که افکار مردم روی مولکول و شکل بلورهای آب تاثیر میذاره خیلی قشنگه...

شدیدا دلم میخواد اطلاعات بیشتری راجبش به دست بیارم...برای موفقیتم دعا کنید :)

۱۹
مهر

این دکلمه کوتاه رو گوش کنید...خیلی قشنگه...من از بچگی دوسش داشتم!

اون موقع که هیچی از عشق نمی فهمیدم...تا همین الان که عشق برام نفرت شده!

웃❤유

از همون موقع تا الان تموم کلماتش تو ذهنم بوده و هست!

حتما دانلود کنید حجمش خیلی کمه اما ارزش داره

متنش هم توی ادامه مطلب میذارم براتون

شکلات

۱۹
مهر

میگذرد این روزها...

چقدر این آهنگ آرمین رو دوست دارم 3>

من هنوزم تو فکرتم یه سره
فقط امیدوارم این روزا بگذره
میدونم حال تو بدون من بهتره
چی میشد معرفت داشتی تو یه ذره...

نگو که حالا  حال ِ جفتمون یکیه
تو الان کردی به کس دیگه تکیه
تو سرم پُر از مشغله فکریه
که چرا اصلا دوست داشتن این شکلیه
چرا اصلا هیکشی باهات رو راست نیست
اونهمه صداقتت با من کو راستی
چرا هرکس که بازم دم از عشق میزنه تو نمیتونه تا تهش پای اون وایسی

 

اینجا مخصوصا:


منو گذاشتی و رفتی ، بگو چرا؟
واسه اینکه عشق و حالت بیشتر باشه به راه؟
حال و روز منه ساده رو نگاه
موندم تنها با یه عالمه چرا
ببین یه چیزیو حالا دارم بهت میگم
من سیاهی رو ، توی دلت دیدم


اونم یه روزی میکنه تورو ولت بی رحم
میگی دوستم داری ؟ باشه بهش میگم
(هــــه)

 

این روزام فقط با درس خوندن می گذره...درس =+ آهنگ!

امیدوارم لااقل ترم اول رو نمره های خوبی بگیرم...اگه مثل پارسال بشه کههههه دیگه هیچی :)

جدیدا خنده هامون خیلی زیاد شده با نیلو...به همه چی می خندیم...همه چی!

امیدوارم خنده هامون همیشه بمونه...همیشه ی همیشه!

۱۵
مهر

خداوندااااا آخه سوتی تا چه حد؟!!!

شما یه همایش رو تصور کنین که جمع خیلی جدی باشه...اکثرا رنگ تیره و یا چادری باشن

اون وقت من.. خیلی شیک و مجلسی خوش و خرم با مانتوی سبزآبی و آستینای تازده و دستبند و شال و اینا رفتم تو اون همایش!!!

سعی نمودم به رو خودم نیارم و پرستیژ خودم رو حفظ کنم

اینا به کناااااار آخه یکی نیست بگه زینب کوووری نمیبینی جلوت پله هست؟! چشمتون روز بد نبینه قشنگ ضایع گشتم...یه جوووووری رو پله ولو شدم مجری بنده خدا یه دقه مکث کرد :">

هیچی دیگه حالا مگه خنده م بند میومد؟! رفته بودم رو ویبره ;D

و امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه هیچ وقت با پرستیژ راه نرم =)

خوشحالم که فردا زیاد درس نداریم

جدیدا عاشق آهنگ جاده یک طرفه- مرتضی پاشایی شدم...مخصوصا اون قسمتش که میگه :

" میدونی...حالم این روزا...بدتر از همه س...آخه هرکی رسید دل ساده ی من رو  شڪست ...قول بده که تو... از پیشم نری...واسه من  عاشقے  دیگه جاده ی یــڪ طر؋ــہ  س...میمیرم بری...آخرین دفعه س! "

 

خوش باشید ◕‿◕

۱۴
مهر

سلامی بازم :)

خوبین؟ خوشین؟

من که عاااالی ام خخخخخ =) فکم پیاده شد

بیخیال چیزی نمیگم الان پیش خودتون میگین این دیگه چه دختریه که رشته ش تجربیه و از دندون پزشکی و دندون کشیدن میترسه :) بگین عاقا بگین حقیقته دیگه من که خجالت نمیکشم هرکسی از یه چیزی میترسه =)))

مزاحمم رو خیلی شیک پروندمش :))) آخیش زندگی چه خوبه

بچه های سال سوم رو امروز با بچه های دوم بردن اردوی راهیان نور

یادش بخیر مام پارسال رفتیم چه حااااالی داد

البته ما رفتیم جنوب ولی امسال منطقه غرب بود!

خلاصه قرار بود اونایی که میرن زود تعطیل شن برن خونه که ساعت 3 برگردن

من و نیلو که قرار نبود بریم خوش و خرم زنگ تفریح رفتیم پایین کلی خندیدیم...ینی خندیدیم هااااا خیلی !

زنگ تموم شد رفتیم بالا دیدیم عــــــه بچه ها کوشن؟!

فقط کیف من و نیلو اونجا تک و تنها و غریب مونده بود :ِD

خلاصه که اون زنگ رو موندیم تو حیاط که البته کلی خوشید...خاطرات رو مرور می نمودیم...بچه بازی هامون کم عقلی هامون و چقدر بهشون خندیدیم

و دوتایی به این نتیجه رسیدیم که زندگی مون چقدر زود گذشت! خیلی زود...

امروز به نگرانی هام یه دونه دیگه هم اضافه شد...داداشم!

البت داداش خودم نیست ولی خب داداشمه :)

از ته دل آرزو میکنم مشکلی که هست راجبش حل بشه...

 

این عکسه خیلی گویای جامعه امروزمون هست نه؟ همه زیرآبی میرن...و فکر میکنن کسی ندیدتشون

 از هـــᓄـین تریبون اعلاـᓄ ᓄـیڪنـᓄ عزیزᓄ بالاـᓘـرهـ ڪهـ چی؟یهـ روز توے یڪ نـᓆـطهـ از این زᓄـین بهـ هـــᓄ ᓄـیرωـیـᓄـ...اون ᓄـوᓆـع ωـت ڪهـ زل ᓄـیزنـᓄ تو چشـᓄـت و هـــᓄـین برات ڪاـᓅـیهــ! 

۱۳
مهر

یه سری وبلاگ هارو که می بینم... بازدید کننده هاشون خیلی بالاس...یهو دلم میخواد :)

حس خوبیه اینکه بدونی چند نفر توی دنیای مجازی هواتو دارن

یادش بخیر اون زمانی که LINE و WECHAT داشتم...پست گذاشتن ها...کامنت هایی که دوستای مجازیم برام میذاشتن...و چقدر دلم خوش بود به بودن شون..اما با برکناری موبایل نازنینم دوستای مجازی هم پرید =)

웃 유

خیلیا بهم میگن آدم شادی هستی ... شاید باشم شاید نباشم!

صادقانه بگم توی اوج ناراحتیم یه چیزی که حتی شاید برا بقیه خنده دار نباشه میتونه باعث شه کلی بخندم :)

اما وای به اون روزی که تموم خاطره ها و غصه ها یهو بهم هجوم بیارن...

مثل خیلی از آدما سره هیچ کس خالی نمیکنم!

میریزم تو خودم...یا نهایتا همه رو توی چند جمله تایپ میکنم و SEND ... 

یه جمله خوندم خیلی بهم چسبید...ینی قشنگ به دلم نشست :

کل عمرمون دپرس هستیم ولی تو اعلامیه مون می نویسن شادروان!

۱۳
مهر

دوباره سلام

خیلی مسخره ست توی خواب شیرین باشی...یهو یه صدای وحشتناکی توی گوشت پخش شه...چشماتو باز میکنی ولی پنج دقیقه طول میکشه تا ری استارت شی و بفهمی قضیه چیه!

 خلاصه وقتی روشن شدی میفهمی عــــه گوشیت داره زنگ میخوره و اون صدای وحشتناک هم ویبره ی گوشیت بود!!!

اولش خوشحال میشی با خودت میگی یعنی کی به یادت بوده و بهت زنگ زده؟

یه لحظه تموم آدمایی که دلت میخواست بهت زنگ بزنن رو توی ذهنت مرور میکنی...شاید روی یکی دوتا از اسم ها چند ثانیه مکث کنی

تا تو بخوای به خودت بیای ویبره ی گوشیت قطع میشه...

تصمیم میگیری به ادامه خواب نازنینت برسی که دوباره صدای ویبره پخش میشه =|

با ذوق صفحه گوشی رو نگاه میکنی...یهو تموم تصوراتت روی سرت خراب میشه

عـــاخه آدم حسابی انگیزه ت از مزاحمت چیه؟! =|

خو تو نمیگی روز تعطیل من دلم میخواد تا 12 بخوابم؟ =|

خسته م میفهــــــمی خسته =)

دو سه روزی میشه یکی مزاحمم میشه...نمیشناسمش ولی یه حدس هایی میزنم!

دلم میخواد حدسه اولم درست باشه :D

درگیر پروژه های فتوشاپ داداشمم... کلاسشو اون رفته من باید مشق هاشو انجام بدم خخخخخخ :)

فردا امتحان ندارم ولی همینجوری هوس کردم درسای روزای بعدم رو بخونم...نمی دونم چرا انقد برای امسال ذوق دارم

برا وبلاگ هم ذوق دارم...دوس دارم همش بنویسم :)

۱۲
مهر

نه اسمش عشـــــــق است

نه علاقه

نه حتی عادت...

حمـــــــــــاقـــــــــت محض است...

عاشق کسی باشی که دلــــش با تو نیست!

 

راس میگه ها...وقتی بارون میاد تنهایی هم میتونی ازش لذت ببری

فراموش کن که توی یه بازه زمانی وقتی بارون میومد "هوای دونفره" توی ذهنت میومد...بهش SMS میدادی و میگفتی ببین هوا چه دو نفره ست...

فراموش کن یه زمانی همه ی فکرهات دونفره بود!

تنهایی هم میشه زندگی کرد

میشه لذت برد

۱۲
مهر

امروز یه چیز خیلی باحال فهمیدم....

مطمئنا کلمه ی "زهرمار" رو زیاد شنیدین...

خیلی ها ناراحت میشن...خب آره شاید حرف خوبی نباشه

اما بیاین از یه دیدگاه دیگه نگاه کنیم...

زهر مار سرشار از عنصر پتاسیم می باشد!

پتاسیم که فحش نیست؟ هست؟ =))))))

بیاین از این به بعد به جای به کار بردن این کلمه نا به هنجار از کلمه "پتاسیم" استفاده کنیم : )

هم قشنگ تره هم فحش نیست هم کسی نمیفهمه

بعدازظهر رفتم دندونپزشکی...به کسی نگین ها ولی شدیدا می ترسم!

آقای دکتر حسابی به دلم نشست...بهش میخورد مهربون باشه...قراره دندونامو ارتودنسی کنم..ایشون هم لطف کرد و گفت دوتا از دندونای بالاتو باید بکشی =|

خدا اخه من چیکار کنم

دوشنبه اولین جلسه رسمی دندون پزشکیه

یا خدا رحم کن : ))))

۱۲
مهر
سلام عرض مینمویم
زینب هستم
ملقب به زیزی...
گاهی زیزی گولو...گاهی زینبی! هرکی هرچی دلش میخواد میگه... من خودم به صورت غیر ارادی میفهمم منظورشون منم :)
دیدین آدم یوهو جوگیر میشه یه کاری بکنه؟ الان من در اون حالتم...برای هزارمین بار جوگیر گشتم وبلاگ بنویسم...
سال سوم استم...نهایی...و بسی ر فکر درس و کنکور
اما خب بعضی وقتا به این نیاز دارم که بنویسم...از همه چیز بگم و خودمو خالی کنم...
و نیلو دوس جونی عزیزم با وبلاگ نویسیش این ایده رو توی ذهن منم نهاد :)
برادر گرام که شهریور عروسیش بود و قرار بود نزدیک خونه ما خونه داشته باشن یوهو تغییر جهت دادن و رفتن به سوی تهران.. بسی سخت می باشد جدایی ازش...بسی بهش وابسته ام
اما طبق معمول همیشه کسی از حس درونیم باخبر نمیشه...
از گوشی نازنینم دل کندم :/ هم اکنون یک عدد گوشی ساده دار می باشم =)
اصن این صدای تق تق SmS یه حس خوبی به آدم میده به قول نیلو
از چه بگویم...مممم از مدرسه...اینکه دبیرامون فقط دو الی سه تا از پارسالیا موندن...بقیه جدیدن...وای دبیر زمین شناسی که عالیه :D من عاشقشم به شخصه
نمیدونم من اینجور حس میکنم یا واقعا درسای امسال آسون شده؟ :-؟
حالا این جمله رو که گفتم اگه از فردا گند نزدم به همه چی =)
البت فردا که عیده تعطیله...عیدتونم مبارک...هرچند که وبلاگم هنوز هیچ خواننده ای نداره ولی خو بعدا که خوندین خلاصه من تبریک گفتم :)))