صرفا جهت خالی شدن

چیزایی رو که اینجا میخونی به کسی نگو!

صرفا جهت خالی شدن

چیزایی رو که اینجا میخونی به کسی نگو!

صرفا جهت خالی شدن

حرفای درگوشی من با آدمای مجازی
صرفا جهت خالی شدن!!
/(ッ)\

۲۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰
آبان

سلام :)

نمیدونم چرا نوشتن انقدر سخت شده... =|

چهارشنبه با دوست عزیزتر از جانمان رفتیم بیرون دور دور

اوشون منو به صرف ذرت مکزیکی دعوت نمود و من نیز هویج بستنی

اینکه چقدر خوشد بماند...از همه جالب تر این بود که نمیدونم چرا توی کافی شاپ که بودیم پسرا خیلی آشنا بودن =|

لامصب واس آدم آسایش نمیذارن که بستنی کوفتمون شد

رفتیم توی یه مغازه خنزل پنزل فروشی که من عااااااشقشونم...همینجور داشتم واسه خودم لذت میبردم و هی با نیلو حرف میزدم که فلان انگشترو ببین چقد خوشگله...خلاصه یه چند دقیقه ای گذشت دیدم نیلو هیچ عکس العملی نشون نمیده فقط دونقطه دی :D نگام میکنه

یه نگاه کوچولو انداختم بالا دیدم ای دااااااد بی داد این که نیلو نیست O_o

دختره هم نه گذاشت نه برداشت زد زیر خنده...

تو نگو این نیلوفره بووووووووووق ذوق زده شده همینجور رفته بقیه وسایلا رو نگا کنه... =|

بسی ضایع گشتیم ولی فایده ش این بود روح دختره شاد شد :))))

 

دیشب سوالای کنکور 89 تا امسال رو گرفتم....سوالای سال سومش رو حل کردم....کنکور همچین هم سخت نیست!

کنکور آسان است

 

دخی خاله قول داد بهم اگه امسال دعا کنم و اون کنکور قبول شه سری کامل کتابای قلمچی رو برام بگیره

ایشاااااااالله قبولی دخی خاله جون :)))))))

 

۲۷
آبان

من خودم شخصا یکی از اون ادمایی استم که خودمو خیلی دوست ندارم

میدونم اشتباهه اما خب خیلی از خودم انتقاد میکنم

که مطابق عکس زیر فهمیدم کار اشتباهیه

Template13

۲۵
آبان

این هفته با امتحان شروع شد...با امتحان هم تموم میشه!

شنبه زنگ اول...و چهارشنبه زنگ اخر :) و این به این معنیست که ما رسما بَخ بخت شدیم :)

قول دادن چهارشنبه ببرنمون دانشگاه علوم پزشکی...واسه کالبد شکافی =|

من ذوق دارم ...تشریح قلب و مغز و چشم و کلیه گوسفند یه حال دیگه ای داره که توی تشریح بدن انسان نیست :)

دغدغه ی اصلی نصف بچه های کلاس اینه که آیا طرف مذکره یا مونث؟!!! =|

به من چه خو : )

وقتی به یه دوست قدیمی و شاید صمیمی SMS میدی با شماره ی جدیدت و اون اول از همه حدس میزنه که کی هستی :)

یه لحظه لبخند میاد رو لبت...فرقی هم نمیکنه که طرف مونث باشه یا مذکر...

من وابسته نمیشم! یعنی قراره که نشم! یعنی قول دادم که نشم....و سر قولم خواهم موند...

اما درکل راضی ام از اینکه به "خاطره یا مرگ تدریجی" فکر نمیکنم... :)

هفته پیش بابا گفت زینب کی میری دندون پزشکی؟

من O_o واسه چی بابا؟

-میخوام بیام از وای فایش استفاده کنم

:)))))) یه همچین پدری دارم من :) مطب دکترم وایفای رایگان داره

و دیروز رفتم دندون پزشکی اما بابا هرکاری کرد گوشیش کانکت نشد :)))) و من بسی خشنود گشتم :)

 

وقتی ورقه امتحانی ریاضی رو تحویل میگیری یهو انگار پنچر میشی با دیدن نمره ت...یه نگاه به سوالا میکنی و بعد میری پیش دبیر محترم و میگی من جوابم درسته شما نمره کم دادین :)

و اون لحظه ای که یک نمره بهت اضافه میشه حس خوبیه :)

این چه وضعشه؟ما هرروز امتحان داریم این هفته رو...از اول سال تا الان حتی یک بار هم کتاب دینی رو نخوندم =| و فردا امتحان داریم  نظرتون راجب جنس و مقدار خاکی که باید بریزم تو سرم چیه؟!

 

+درگذشت مرتضی پاشایی رو تسلیت میگم...هرچند زیاد طرفدارش نبودم اما خب گناه داشت جوون بود...امروز بچه های مدرسه نشستن دور هم توی حیاط مدرسه یه دایره بزرگ تشکیل دادن و آهنگای مرتضی پاشایی رو خوندن :)

حیف که خانوم میکی ماوس و دوتا شَتَک توشون بودن وگرنه من و نیلو هم بهشون می پیوستیم

 

بهترین قسمت زنگ تفریح اینه که دیگه هیچکی به پسری که توی ساختمون روبه رویی مدرسه شرکتشه و اونجا کار میکنه نگاه نمیکنه :)

نیلو گفته اون پسره داداشمه خخخخخخخ آخه همه تو کفِش بودن و تریپ بابای و عشوه و اینا میریختن براش

و ما دوتا طی یه حرکت یوهویی گفتیم اون داداش نیلوئه و اونیکی هم عموشه :)

حالا جالب اینه هردفه اسم عموشو یادمون میره :)))) اسماعیل ابراهیم و عباس =|

مهم اینه با هم مراعات نظیرن دیگه مگه نه؟ :D

 

۲۲
آبان

دو عدد موضوع جدید اضافه کردم به بالای وبلاگ

سر بزنین بهش : )

جمله های باب میل و عکس های قشنگ

۲۰
آبان

این هفته اصلا کامل و با مسمّا ننوشتم نه ؟! :)

سرم شلوغ بود با درس و امتحان

از یکشنبه شروع میکنم...ساعت اول زیست داشتیم و لحظه ی زیبای تشریح مغز و چشم :)

با مغز خیلی حال نکردم انگار چیزایی که توی تشریح میدیدم با چیزایی که توی کتاب درسی خونده بودم فرق داشت =|

اما چشم...عالی بود...ینی خیلی عالی :)

من و نیلو اجازه گرفتیم که بریم وسایلو آماده کنیم و از اونجایی که من پارسال نماینده فناوری بودم با وسایل تشریح و مواد ازمایشگاه آشنا بودم دبیرمون فرستادمون که وقت تلف نشه

از معاون فناوری کلیدو گرفتم و گفت در ظرفو برداشتی سرتو نگیر بالای فرمالین و موقع شستن هم از دستکش استفاده کن

نیلو پرسید برا چی و من طبق معمول با شوخی گفتم میمیریم؟"(اخه پارسال به جیوه دست زدم و دبیر فیزیک فرمود سمی میباشد!)"

معاون فناوری مون هم زیرلبی گفت نه عقیمی میاره =||||

عکس العمل نیلو بماند :))))) و من نیز به سرعت از اتاق فاصله گرفتم و ترکیدم از خنده :)

آخر تشریح میخاستم عدسی چشمو نگه دارم بندازم توی الکل خیلی خوشگل بود اما نیلو نذاشت :(

نیلو من اگه توی آیندم موفق نشم تقصیر تو بوده ها!!!

دوشنیه...که اتفاق خاصی نیفتاد

و همینطور سه شنبه...تنها موضوعی که خیلی توی چشم بود تو این هفته مسائل مزخرف و طولانی فیزیک مبحث خازن بود

و باز یک عدد فاتحه برای روح اسکندر مقدونی فرستادم که حجم زیادی از کتاب هامون رو به اتیش کشید :))))) وگرنه الان مجبور بودیم....وای ولش کن اشک تو چشمام جمع شد

(البته مزاح بود چون همون اسکندر خان باعث شد خیلی از علم عقب بمونیم و تازه به اون چیزایی برسیم که خارجی ها اون موقع رسیده بودن)

فردا هم امتحان ریاضی داریم و من الان در خدمت شمام...سه ساعت بکوب تمرین کردم فرمول های نسبت مثلثاتی که من ازشون متنفرم...قیافه م شبیه سینوس و تانژانت شده =|||

و بسی خوشحالم که بخاطر دوستام اومدم رشته تجربی و ریاضی رو انتخاب نکردم

 

ساعت دیواری توی هال خوابیده...روی 8 و 10 دقیقه... و نمیدونم چرا خریدن باطری طلسم شده!!

تنها خوبیش اینه که همش حس میکنم تازه اول شبه :))))))

برم به ادامه ی درسم بپردازم سینوس ها انتظار مرا می کشند :)

۱۸
آبان

سلام

خدایی کمکم کنید

میخوام گوشی بخرم...البته ایشالله دو ماه دیگه...یه چیزی میخام که قسمتش تا حدود یک میلیون و کمتر باشه...دوربینش هم خوب باشه و دوربین جلو هم ترجیحا داشته باشه نداشته باشه هم مشکلی نیست :)

دیگه اینکه تاچش هم سریع باشه :9

اول نظرم فون پد Asus بود اما توی سایت GSM که دیدم خیلیا ازش ناراضی بودن...خودم سونی رو خیلی دوس دارم قبلا هم سونی داشتم دو مدلش رو ! و ازشون راضی بودم

خلاصه دوربینش برام خیلی مهمه :)

۱۶
آبان

امروز خیلی خوشید...البته مجازی!

ظهر واسه نهار رفتیم خونه دایی عباس(پسرخاله مامانم که من بهش میگم دایی) به صرف قورمه سبزی...

کتاب زیستم هم بردم که بخونم اما نشد...ینی شد ولی حواسم جمع نبود...یه بازی جدید به اسم"هندونه" توی گوشی بابا نصب کردم حسابی سرگرمش کردم :) بابای من که مخالف هرگونه بازی موبایلی بود...حالا یک دقیقه گوشی از دسش نمیفته...خلاصه همگی جمیعا نشستیم اونو بازی کردیم(توصیه میشه دانلود کنید ذهنو فعال میکنه)

بعد ازظهر هم من و مینا و محمد و بابا و زن داداش رفتیم آبیدر...ذرت مکزیکی خوردیم...موقع برگشت دوباره رفتیم جلو خونه دایی اینا آخه شام هم همونجا موندیم :)))))

جلو  در زن داداش گفت بریم فیلم بخریم از کلوپ...چون خونشون نزدیک مجتمع تجاری بود من پیشنهاد دادم بریم اونجا...اونجا چندتایی کلوپ داره...ساعت هفت بود و چهارنفری(من و محمد و مینا و زنداداش) راه افتاده بودیم دنبال یه فیلم!!! و من اصلا یادم نبود امروز جمعه ست و همه جا زود تعطیل میشه...

دیدیم مجتمع تجاری بسته س گفتم حالا یکم بریم بالاتر تو همین خیابون کلوپ هست بازم...رفتیم کوچه یغموری بازم اونجا بسته بود...خلاصه تا میدون رفتیم و دریغ از یک عدد کلوپ!

دست از پا درازتر با کلی تاخیر برگشتیم ...نزدیک خونه درپشتی مجتمع یه سوپرمارکت بود رفتیم به امید اینکه اونجا فیلم داشته باشه(میخواستیم مناسب خانواده باشه وگرنه فیلم خارجی داشتیم!!)

اونجا هم نداشت مره برگشت گفت یه دونه از اون سُک سُک ها بخر شاید توش فیلم بود :||||

یه دونه زن داداش برداشت و مرده خودش باز کرد...و من همچنان به حالت دونقطه خط صاف :| داشتم نگاشون میکردم...توی اون هم فیلم نبود بازی کامپیوتری بود...خلاصه بیخیال شدیم رفتیم توی مجتمع محمد گفت برم از دوستم بگیرم؟؟؟ اندکی فحش نثارش کردیم که آخر مرد حسابی آیا مارا اسکل نموده ای؟!

رفت پیش دوستش بعد پنج دقیقه اومد گفت ایرانی نداره همش خارجی عه :||||

ما نیز منصرف شدیم و رفتیم خونه...دو سه دور رالی با محمد بازی کردم توی کامپیوتر...اول شرطی بود اما خب هردومون زدیم زیرش چون مساوی شدیم :)))) من رالی م عالیه

و دیگر اینکه من اصلا برای شروع یک هفته ی جدید آماده نیستم =|||

و همچنان فکرم درگیر پست قبلی میباشد...

عذابم میده این جای خالی...زجرم میده این آرزو...قلبم بی تو داغون و شکسته س کاش بره از یادم اون نگاتو

۱۵
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • zeinab a.m
۱۴
آبان

یک عدد تحقیق یوهویی انجام دادم...

نمیدونم چقدر درست بود چقدر غلط...

چقدرشو درست متوجه شدم و چقدرش رو هنوز نمیفهمم!

راجب بیماری مانیا ...

اون قسمت هاییش رو که به لطف خوندن "زیست شناسی و آزمایشگاه 2 " فهمیدم برام خیلی لذت بخش بود =)))

و به این باور رسیدم که وقتی آدم یه علمی رو یاد میگیره باید به کار ببره تا لذت و شیرینی شو حس کنه...وگرنه کتاب خوندن و حفظ کردن رو که همه بلدن :)

 

+اولین چهره ی عمرم رو امشب نقاشی کردم...راضی ام ازش به نظرم به عنوان اولین کار خیلی قشنگ شده

++ مدرسه نرفتم امروز :) هرچند که خونه بودم و میتونستم برم...ولی قرار بود هیچکس نره

 

+++از اونجایی که زن داداش درجریانه که به شدت دنبال تحقیق و پژوهش میباشم یک عدد از کتاب های زمان دانشوجییشو برام اورده بخونم تا به هدفم برسم :) تئوری و عمل...راجب چگونگی تکامل انسان از میمون تا همین انسان های هوشمند الانه

کتاب نیس کههههه انقددددد قطر داره :)

ولی دسش ندرده

۱۳
آبان

شنیدین میگن مو به تنم سیخ شد؟!

یعنی چی؟

یعنی اینکه وقتی خواهرزاده ت روز تاسوعا واست تعریف میکنه که دیشب چه خوابی دیده...وقتی واسه بابام تعریف میکنه و میگه : پدر دیشب خواب دیدم رفتم خونه امام حسین...خونه خدا هم رفتم ولی انگار خراب شده بود اما خونه امام حسین خیلی قشنگ بود...منو بردن یه جایی تاب و سرسره داشت شهربازی بود چمن و درخت هم داشت مثل بهشت بود پدر...بعدش منو بردن یه اتاقی همه شون مریض بودن پدر خدا حال همه شونو خوب کرد...راستی پدر همه شون بچه بودن...

"مو به تنم سیخ شد" یعنی ببینی وقتی خواهرزاده ی چهارسالت داره خواب دیشبش رو تعریف میکنه بابا و آجی اشک توی چشماشون جمع شده

"مو به تنم سیخ شد" یعنی وقتی واسه داداش که تازه بعد از یک ماه دیدیش خواب خواهرزاده تو تعریف میکنی و اون وسطِ تعریفات بزنه زیر گریه...تو اشکاشو ببینی و مو به تنت سیخ شه...

یعنی وقتی واسه عزاداری میری توی خیابون...سَنج و طبل میزنن و با هر ضربه ای که به طبل میخوره مو به تنت سیخ بشه

یعنی وقتی بچه ی چها یا پنج ساله رو میبینی که کفن پوشیده و یه دونه از این طبل کوچیکا توی دستشه

یعنی وقتی جوونا رو میبینی که کفن پوشیدن و تو اون سرما با پای برهنه سنج میزنن و روضه میخونن...

یعنی بری هیئت...توی خیابون...همه ی اینارو ببینی...و خجالت بکشی از اینکه بعضی از کارا رو انجام دادی...و مو به تنت سیخ بشه که بنده ی خوبی نبودی...

یعنی وقتی مداح توی خیابون اسمت رو بیشتر از هزاربار فریاد میزنه و تو باز با هر فریاد مو به تنت سیخ میشه

و بدتر از اون...توی عزاداری امام حسین باشی اما بازم چشمت بچرخه دنبال سوژه ی مورد نظرت...

 

مـــن مو به تنم سیخ شد

 

+++++++++++++++++++++++++++++++

 

Template

۱۱
آبان

من همیشه گفتم...بازم میگم...من برای خودم زندگی میکنم! نه برای حرف مردم... دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

عقاید خودمو دارم...و هیچ کسم حق نداره راجب من قضاوت کنه...مگه اینکه خودم ازش بخوام نظرشو راجبم بگه...

اسمش  غرور نیست...یه تجربه ست که از اطرافم یاد گرفتم...اینکه قرار نیست برای حرف مردم و فکر مردم و علایق مردم زندگی کنی....اینکه هرکس نگران حرف مردم بوده هیچ لذتی از زندگیش نبرده...اگه قرار بود همه مثل هم باشن که این همه آدم توی دنیا نبودن...نهایتا یکی دوتا خدا میساخت!!! بقیه هم مث همونا میشدن دیگه چه کاریه اکسیژن و خاک و گِل هدر بده =| دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

 

نقاشی کشیدن رو خیلی دوست دارم...همیشه بهم آرامش میده...فقط هم طرح و لوگو میکشم...الان که گوشیم ساده ست و دوربین نداره و نمیخوام به مامان و بابا بگم یکیشون گوشی شونو بدن که با اون عکس بندازم بذارم تو وبلاگ...اما یک روزی عکسش رو براتون میفرستم دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

یکی از آرزوهام اینه بتونم چهره بکشم...و به شدت هم دارم روش تمرین میکنم دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

 

دکتر حلّت رو میشناسید؟سردبیر هفته نامه ی موفقیت؟ توصیه میکنم حرفاش رو گوش کنید...یک یا دوتا تِرَک داره...شدیدا رو زندگی و موفقیتتون تاثیر میذاره...یادمه میگفت آرزوهاتون رو بنویسید...ما یادمون میره چی از خدا میخواستیم اما خدا یادش نمیره...و من نوشتم...از اول خرداد تا الان حدد 63 تا آرزو شده...اما انگار خیلی توقعم بالاس که تعداد کمیش براورده شده =| دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

 

 

یه مدت خاطرات روزانه مو انگلیسی مینوشتم...به دو دلیل..یک اینکه بعد از اینکه مامانم دفتر خاطرات قبلیم رو خوند و من از خجالت آب شدم(البته از یه لحاظ خوب بود اونم اینکه نسبت به قبل باهاش صمیمی تر شدم) و دلیل دوم اینکه کلمات و گرامر انگلیسی بعد از اینکه مدرکم رو گرفته بودم از یادم نره...شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

اما الان تقریبا یک ماهی میشه که به دفترم سر نزدم...حوصلشو ندارم انگار...یا شایدم چیزی نیست که بخوام بنویسم...

 

 

+وای از اون موقعی که یک مردادی (مخصوصا از نوع مذکر) لـــــج کنه....و پدر من یک مرد مردادی می باشد! دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

++ با نیلو رفتیم آزمایشگاه مدرسه چشم و مغز رو گذاشتیم توی فُرمالین تا واسه هفته ی بعد تشریح کنیم...حس خوبی بود :) دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

+++ زنگ تفریح آخر کلی خندیدیم...دلم درد گرفته بود و نفسم بالا نمیومد...اینجور خند هایی رو برا همه تون آرزو دارم دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

۱۰
آبان

خداوکیلی از این پست هییییچ منظوری ندارم...

فقط خیلی خوشم اومد از طرز نوشتنشون

حالا سه پیچ نشین که طرف کیه و اینا....:) هیچ طرفی وجود نداره :)

 

عشق یعنی:
وقتی شبا عشقت بهت زنگ میزنه ونمیتونی حرف بزنی جواب سوالاشو فقط با فوت بدی اونم منظورتو بفهمه!!!
وقتیکه میبینه نمیتونی حرف بزنی بگه تا 3 میشمرم باید بلند اسمو فامیل منو بگی خانومی !
جواب: فووووووووووووووووووووووت!!!!!
بگه: اوه اوه ببخشید عشقم بعد بلند بلند بخنده از اینکه تونسته اذیتت کنه
و تو اینور تو دلت قربون صدقه خندهای قشنگش بری !!!

 

***********************************************************

 

 

 

بقیه ش ادامه مطلب :)

۱۰
آبان

امروز تولد قمری مه...شنبه 7 محرم 1419... برابر با شنبه 12 اردیبهشت 77

اسمم به همین خاطر زینب شد...به خاطر اینکه توی محرم به دنیا اومدم...

بخاطر اینکه مامانم حالش خوب نبود...

بخاطر اینکه زیاد امیدوار نبودن به اینکه من سالم باشم...

بخاطر اینکه آجیم خواب دیده بود یه خانوم و آقا مامانمو بردن اتاق عمل و بعد فهمیدن که اون خانوم و آقا حضرت زینب و امام حسین بودن...

بخاطر اینکه اگه پسر میبودم اسمم حسین میشد و حالا که دخترم اسمم زینب شده...

بخاطر اینکه بابام نذر کرده سالم به دنیا بیام و سه سال مشکی بپوشه!

اسممو دوست دارم...بهش هم ارادت خاصی دارم...اما کاش با بعضی از گناهام حرمت این اسمو خراب نمیکردم...

فقط خدا خودش خبر داره این دوشب که حسینیه میرم چقد ازش طلب بخشش کردم...چقد دیشب قسمش دادم به شهید کوچیکش که منو ببخشه...

دیشب یکی از بهترین شبای محرم برای من بود...خیلی گریه کردم...انگار شهید کوچیک کربلا هوامو داشت

 

 

هم دیشب هم پریشب دوتا کاروان عروسی از جلوی حسینیه رد شد :|

 

آقای صلواتی دبیر زمین شناسی مون عالیه...وقتی یه چیز خنده دار میگه همه ی بچه ها به زور خودشون رو کنترل میکنن تا فقط لبخند بزنن اما کافیه خود آقای صلواتی بخنده...دیگه کلاس میره هوا :)

با نیلوفر داشتیم خاطرات گذشته رو مرور میکردیم...خاطرات سال اول و دوم...دسته گلایی که به آب دادیم...خنده ها و گریه ها...ترس ها و استرس های راه خونه...نقاشیا و پست های لاین و ویچت.... عمر خیلی زود میگذره...خیییییلی... و باز هم همون جمله ی کلیشه ایِ انگار همین دیروز بود!

ولی حماقت های گذشته دیگه قرار نیست تکرار شه...

 

دلم میخواد ادامه ی خاطرات خوناشام رو ببینم...اما حیف وقت ندارم

۰۹
آبان

جمعه س هی دلم میخواد آپ کنم

دیدین یه سری آهنگا هست که هیچ وقت کهنه نمیشه؟!

بچه که بودم داداشم ابی و داریوش و شادمهر زیاد گوش میداد...سن کمی داشتم ولی همه رو حفظ بودم...

راجب نوحه ها هم همینطور...

به شخصه عاشق مداحی های حاج محمود کریمی هستم... هرچی هم بقیه راجبش بد بگن هیچ وقت از چشمم نمیفته

چندتایی از مداحی های قدیمی ایشون رو لینکشون رو براتون میذارم...فقط شور هستش...من همیشه شور رو ترجیح میدم

اگه خواستین رایت کنین این شبا توی خونه یا توی ماشین و در راه حسینیه و عزاداری گوش بدین...یاد من بیفتین و یه دعایی هم واسه من بکنین...که حسابی به دعاهاتون نیاز دارم

 

+ پرستوی سپیدم

+ یه عده جوون شبونه

+ مست این مهتابم حسین حسین

+به تنم دیگه جونی نمونده

 

اولی رو بیشتر دوس دارم...همیشه اشکمو در میاره...

 

این روزا اسممو زیاد تو تلویزیون میشنوم...داشتم به این فکر میکردم که بیچاره اونایی که با من خاطره دارن :)

که میتونستنن خاطره هاشون همیشگی باشه اما خودشون خرابش کردن

خدا بهشون صبر بده : )

۰۹
آبان

همین الان داشتم یه مستند از شبکه ی من و اون1 نگاه میکردم

خیلی جالب بود خیلی...راجب تفاوت ها و شباهت های انسان و میمون

چندتا پژوهشگر روی بچه های 4 ، 6، و هشت ساله یک آزمایش انجام دادن...به این صورت که یک بادوم زمینی رو توی لوله ای که یکم آب داخلش بود انداختن...و از بچه ها خواستن که اون بادوم زمینی رو بیرون بیاره...بچه ی 4 و 6 ساله که راهی به ذهنشون نرسید و فقط سعی داشتن لوله رو برعکس کنن که نمیشد! اما بچه ی 8 ساله بعد از یکم کلنجار رفتن یکم آب از پارچی که روی میز بود توی لوله خالی کرد و بادوم زمینی به سطح آب اومد و از لوله خارج شد!!!

همین آزمون رو برای یک میمون هم انجام دادن...و میمون در همون لحظه ی اول یکم آب توی لوله ریخت و تونست مسئله رو حل کنه...

 

به نظرم خیلی فوق العاده س...چطوریه که میمون و انسان انقدر باهم شباهت دارن؟

این یکی از هزاران آزمایشی بود که برای پی بردن به این شباهت انجام دادن

واقعا قضیه چیه؟!

آیا نسل آدم از نسل میمون بوده که تکامل پیدا کرده؟ یا اینکه میمون از آدم بوده و مَسخ شده؟!

جواب سوال فکر نمیکنم هیچ وقت پیدا بشه

 

 

8

۰۹
آبان

دیدی چقد ضدحاله وقتی واسه جمعه تصمیم میگیری تا 12 بخوابی...اما یوهو ساعت 8 بیدار میشی؟!

خب این ضدحال واس من ایجاد شد اما من از این ضدحال کله خراب ترم...در نتیجه تا 12:2 دقیقه خوابیدم... :))) شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

اون دو دقیقه هم بنا بر احتیاط :) شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

کپی شده از وبلاگ میلاد :

هی فلانی!

هر از گاهی زنگی بزن...

سراغی بگیر...

پیامی بده...

احوالی بپرس...

خیلی نگذشته از روزهایی که نفست بودم...


خیلی قشنگ بود به نظرم...
اونی که دم به دقیقه میگفت نفسم...الان نفسش بریده...یا شایدم نفسش داره از جای دیگه ای در میاد...یا شایدم نفسش بند اومده زده تو کار تنفس مصنوعی...
اونی که دم به دقیقه میگفت زندگیم...احتمالا زندگیش به اتمام رسید...احتمالا مُرده!...احتمالا تارَک دنیا و زندگیش شده
اونی که هی میگفت فداتشم...احتمالا تا الان فدا شده...احتمالا الانم داره فدای کس دیگه ای میشه
یه وقتایی غصه میخورم...دلم میسوزه...واسه خودم...واسه احساسم...واسه دلم...
بدجوری بهشون ظلم کردم! به احساسم به دلم به خودم...خیلی ظلم کردم...
 
دلم میخواد زل بزنم تو چشماش...بگم هی فلانی...ببین؟ بودنت اصلاااا مهم نیست
 
از خواب که پاشدم به ناچار با زن داداش رفتم جمعه بازار...از فضای اینجور جاهایی متنفرم...
یکم بعدش بابا اومد دنبالمون...و من به بهانه ی سنگین بودن کیسه های خرید ازشون جدا شدم و رفتم پیش ماشین...بدبختانه بابا هم ماشینو پارک کرده بود و رفته بود توی بازار...خلاصه منتظر وایسادم تا بیان...این وسط یکی از این زنبور گنده ها هی اون اطراف وول میخورد...و من مث چی زل زده بودم بهش که یه وقت نیاد نیشم بزنه و من نفهمم :|
لامصب زنبور نبود که...خــــر بود :|
حالا تو این هیر و ویری من حوصله ندارم پیرمرده اومده میگه کرفس رو چند خریدین؟! =|
یکم فک کردم دیدم وقتی زن داداش داشته پول کرفسو حساب میکرده من حواسم نبود...در نتیجه گفتم هزار :|
خدایا منو ببخش اگه اوشون رفتن کرفس بخرن و قیمتش از هزار تومن بیشتر بود
 
+ آموزش پرورش هدفش از این دوروز مدرسه رفتن چی بوده توی این هفته؟ دوشنبه و سه شنبه رو نمیریم...چهارشنبه که خودمون تعطیل کردیم پنج شنبه هم که تعطیله....این شنبه و یک شنبه مثلا خیلی به علم ما اضافه میکنه عایا؟!!!
 
نیلو فردا مغز و چشم میاره بذاریم توی فرمالین ضدعفونی بشه واسه هفته ی بعد تشریح کنیم...
تشریح دوست میدارم
۰۸
آبان

سلام

تا قبل از اینکه بیام پای لپتاپ بشینم کلی ملب میاد تو ذهنم بنویسم...حتی جمله بندی هم میکنم و شکلکش رو هم توی ذهنم تعیین میکنم

اما همین که رمز وبلاگو وارد میکنم همه چی یادم میره :|

کلا حافظه م به ماهیی(3 ثانیه) گفته زکی :|

 

چرا حس نمیکنم محرمه؟

چرا اصلا مشخص نیست محرمه؟

چرا هنوز صدای آهنگ از ماشینا شنیده میشه؟

چرا هنوز توی خیابون دخترا و پسرایی رو میبینم که هدفون و هندزفری تو گوششونه؟

چرا همه چیز فقط ظاهری شده؟!

چرا همه تظاهر میکنن؟

نمیگم همه ریش بذارن یقه هاشونو ببندن تسبیح بگیرن دست شون و زار زار گریه کنن...اما لااقل یکم احترام به این دوتا ماه محرم و صفر بذارن به خدا جای دوری نمیره...

نمیگم خودم خیلی احترام میذارم

نمیگم بهشتی ام...نمیگم آخره عذاداری و عشق و احترام به امام حسینم... اما خوب میشد اگه جوونامون یه کم مثل جوونای فیلما(!!!) بودن...

 

 

+دلم برف میخواد...با یه نفر که باهاش زیر بارش برف قدم بزنم... بعدشم بستنی بخوریم...

+امشب میرم حسینیه...دعاتون میکنم

۰۷
آبان

بازم حالم بد شد و مجبور شدم زنگ بزنم خونه که بیان دنبالم...یه راست رفتم دکتر و خودمو آماده کردم که یک عدد پنی سیلین نوش جان کنم

اما فقط قرص داد :| شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

از امتحان تاریخ در رفتم...از پرسش زبان فارسی هم همینطور...ولی خدایی حالم بد بودشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

به یه چیزی خیلی دقت کردم! این روزا همه ی دخترا و پسرا شبیه همن...دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

دخترا فرق وسط و رژ قرمز و ساپورت شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

پسرا مواهی دیزلی و از اون ژاکت هایی که طرح گَوَزن شمالی روشه :| شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

خیلی یک نواخت نیست؟! شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

 

فیلم بوی گندُم رو داشتم نگاه میکردم تا همین چند دقیقه پیششکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...فلش بَک زیاد داشت...ولی در کل خیلی قشنگ بود...شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

و من فهمیدم که جدیدا خیلی زود بغضم میگیره...و اصلا جنبه ی فیلم احساسی دیدن رو ندارم البته جدیدا !

+یکی از خواننده های پیجم کامنت گذاشته بود که از این شکلکا بیشتر بذار... شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

این پست شکلک جدید و بیشتر گذاشتم...راضی ای؟! شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

دیروز امتحان عربی داشتیمشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...من دو دور خونده بودم ولی بازم اطمینان نداشتم به خودمشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...خلاصه سرکلاس تریپ درسخون برداشتم و با ژست تموم سوالا رو جواب دادم...شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزیبعد امتحان دیدم هی بچه ها میان تک تک میپرسن چهارگزینه ای هارو چی زدی...و در کمال تصادف!!!! میفهمیدم که اونا کله شونو به معنی درسته نشون میدن و میرن...شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

در نهایت متوجه شدم که یکی از بچه ها از رو من نوشته و به نفرات بعدی انتقال داده....شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

حالا جالبیش چیه؟! اینکه من چهارگزینه ای هامو غلط نوشتم شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

به جان خودم هیچ وقت فکر نمیکردم به تنهایی بتونم میانگین نمرات کلاس رو سه چهار نمره بیارم پایین شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

 

۰۷
آبان

بازم حالم بد شد و مجبور شدم زنگ بزنم خونه که بیان دنبالم...یه راست رفتم دکتر و خودمو آماده کردم که یک عدد پنی سیلین نوش جان کنم

اما فقط قرص داد :| شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

از امتحان تاریخ در رفتم...از پرسش زبان فارسی هم همینطور...ولی خدایی حالم بد بودشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

به یه چیزی خیلی دقت کردم! این روزا همه ی دخترا و پسرا شبیه همن...دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

دخترا فرق وسط و رژ قرمز و ساپورت شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

پسرا مواهی دیزلی و از اون ژاکت هایی که طرح گَوَزن شمالی روشه :| شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

خیلی یک نواخت نیست؟! شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

 

فیلم بوی گندُم رو داشتم نگاه میکردم تا همین چند دقیقه پیششکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...فلش بَک زیاد داشت...ولی در کل خیلی قشنگ بود...شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

و من فهمیدم که جدیدا خیلی زود بغضم میگیره...و اصلا جنبه ی فیلم احساسی دیدن رو ندارم البته جدیدا !

+یکی از خواننده های پیجم کامنت گذاشته بود که از این شکلکا بیشتر بذار... شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

این پست شکلک جدید و بیشتر گذاشتم...راضی ای؟! شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

دیروز امتحان عربی داشتیمشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...من دو دور خونده بودم ولی بازم اطمینان نداشتم به خودمشکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه...خلاصه سرکلاس تریپ درسخون برداشتم و با ژست تموم سوالا رو جواب دادم...شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزیبعد امتحان دیدم هی بچه ها میان تک تک میپرسن چهارگزینه ای هارو چی زدی...و در کمال تصادف!!!! میفهمیدم که اونا کله شونو به معنی درسته نشون میدن و میرن...شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

در نهایت متوجه شدم که یکی از بچه ها از رو من نوشته و به نفرات بعدی انتقال داده....شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

حالا جالبیش چیه؟! اینکه من چهارگزینه ای هامو غلط نوشتم شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

به جان خودم هیچ وقت فکر نمیکردم به تنهایی بتونم میانگین نمرات کلاس رو سه چهار نمره بیارم پایین شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

 

۰۶
آبان

دو نقطه خط صاف چیست؟!

حرکتی ست بس پر کاربرد...هنگام مواجهه با موضوعی که نمیدونی باید بخندی ؟ یا مثلا موضوعی که اصلا خنده دار نباشه! مثل قیافه ی نیلوفر وقتی که اون کلیپ " جمشید خونه س" رو دیده :|

مساوی خط صاف چیست؟

همون دو نقطه خط صافه اما با دوز و شدت بالاتر...وقتی موضوعی پیش میاد و مورد بحث قرار میگیره که خیلی خــَـز و آبکی میباشد...که دلت میخواد به جای خنده زار زار گریه کنی...که دلت میخواد یکم خدتو قلقلک بدی که شاااااید خنده ت بگیریه و به موضوع بخندی...مثل وقتایی که دبیر دینی سر کلاس یه چیزایی رو با آب و تاب میگه =|

دونقطه دی رو که کاملا آشنایی دارین باهاش...بیشترین کاربرد رو برای نشون دادن شیطنت داره D:

دوتا هشت خط صاف چیست؟ :|

وقتی که خیییییلی از یه چیزی ذوق میکنی...مثل من که امروز تو جوّ ورزش زومبا بودم و آنیتا دوستی که تازه امسال باهاش اشنا شدم گفت که CD هاشو داره ^_^

 

یاد گرفتین شکلک هارو؟خوبه یه دور تمرین کنین فردا امتحان میگیرم :))))

 

این کفشا خوشگله نه؟

خیلی نازه...میخوام ازشون...از همشون...من عاشق کفشم...در حدی که همیشه اولین چیزی که توی ظاهر یک شخص چه دختر چه پسر نگاه میکنم کفشه...

ریلکسی یعنی فردا امتحان تاریخ داشته باشی 6 دررررررس...اما بشینی پشت لپتاپ و هــــی آپ کنی

حس خوب یعنی وقتی یه آهنگ ، کاملا حال درونی تورو نشون میده

 

آهـــــای حســـــود!!!

دیگه نمیخوام کور شی...گنــــاه داری...

از خدا میخوام دوتا چشم اضافه بهت بده...

تا بیـــــشتر بســـــوزی :) آرررررره عزیزم

 

حصین چی میگه؟؟؟

میگه:

از این لات الکیا آدم کلافه میشه
یارو شیش جیب میپوشه تو قیافه میره
اهـــ

فازشون چیه؟؟؟

ح