شروعی دوباره
سلام :)
از کجا بگم؟ امروز خوب بود...خیلی خوب بود...بعد از 4 ماه با نیلوفر رفتیم که با میکی ماوس و اون دونفر حرف بزنیم...خواستیم کدورت هامونو برطرف کنیم...خسته شدیم از اینکه همه میگفتن جمع 5 نفره تون حیف بود...به حرمت دوسال دوستی نیلو با اونا و 5 سال دوستی من باهاشون...به حرمت حرف مامان نیلو....هرچی که گفت...اول نیلو مث همیشه جوش آورد...نمیدونم چرا انقد زود آب روغن قاطی میکنه :) باید یکم روش کار کنم کمتر عصبی شه..البته بماند که میکی ماوس هم داد زد هروقت باهات حرف زدم باهام حرف بزن!!!!
موندم واقعا فازش چی بود از این جمله! اون مقصر بود بعد این حرفو زد =)
بعدشم که یه چی تو برگه نوشت داد به نیلو و رفت بیرون...حتی واینساد رودر رو حرف بزنن...شاید میترسید شاید خجالت هرچی
نیلوفرم فقط خط اولو خوند بهش برخورد با سرعت رفت بیرون کاغذو کوبید تو بغلش...و تموم تلاش من این وسط بی نتیجه موند...از هرچی بدم میومد سرم اومد ها متنفرم از دعوای دخترا
زنگ تفریح رفتم آوردمشون ...هر سه تاشونو...نشستیم مثلا منطقی حرف بزنیم :) میدونم میدونم جمله ام خیلی سنگین بود :)))))
حالا چی حرف زدیم و چی شد بماند....اما مهم اینه این بار موفق شدم نذارم دوتاشون داد و هوار راه بندازن...
تو یک جمله خلاصه میکنم...باهم آشتی کردیم :)
و طی یک زنگ تفریح دوباره مثل پارسال مدرسه رو به گند کشیدیم با شلوغ بازی ها و شوخی هامون :))))
اصن یه تعجب خاصی همه رو از جمله دشمنامون که موقع داد زدن های نیلو و سوگند درحال لبخند زدن بود فرا گرفته بود...انگار نقشه ی جدا کردن ما خیلی براشون سود نداشت!
عاقا خیلی خوب بود.... اینکه دوباره برگشتیم باهم...هرچند که مثل قبل خیلی نمیشیم...اما همینکه بازم 5 نفر شدیم عالیه...
آخر هم نفهمیدیم مقصر کی بود :))))))) سوگند یا...؟؟؟
- ۹۳/۰۹/۲۴