زینب #نتورکر میشود
یادم افتاد یه وبلاگ هم دارم! :|
البته آقای امین خان آراسته یادم انداخت :| وقتی که گفت خیلی وقته بلاگتو آپدیت نکردی ها...
اینم آپدیت داداش ^_^ فقط بخاطر تو :)
عرضم به حضورتون...دقیقا از 2 تیر من وارد یه زندگی جدید شدم...یه طرز فکر جدید...یه فعالیت جدید...
#بازاریابی_شبکه ای ! نمیدونم چیزی ازش شنیدید یا نه...ولی منی که الان 3 ماه از حضورم توی این فعالیت میگذره میدونم که نهایتا دو سه سال دیگه این کار هم مثل بیمه کردن و حتی خریدن موبایل و مودم و این چیزا ، یه امر کاملا عادی و ضروری میشه برای هر خانواده ای...
مسخره م کردن! خیلی... فکر میکنن خانوادگی افتادیم توی کار گلدکوئست! خخخخخ خنده داره بخدا...
ماه دوم درآمدم به 1 میلیون و 500 رسید...از بالاسریم 500 تومن بیشتر گرفتم... شدم اولین فروشنده برتر داخل کردستان...
حس خوبی بود خب... قرار گذاشته بودم با خودم که تا عید یه 206 بخرم... ولی بابا نظرمو عوض کرد... ماشین سرمایه گذاری نیست...ماشین فقط اضافه کردن یه خرج جدیده...
کنکور هم تموم شد...تجربی که هیچی...ولی زبان رتبه م 6 هزار شد... انتظار داشتم دیگه حداکثر 3 هزار باشم...ولی خیلیا میگن خوبه...از بین 37 هزار نفره منطقه من 6 هزار شدم... هم اکنون هم منتظر جواب انتخاب رشته هستم... خودم نمیدونم دلم چی میخواد... اگه تهران؟ خب بچه های شرکت چی...دلم براشون تنگ میشه...اگه سنندج ؟ پس تهران و آجی و داداش و تموم اون اتفاقاتی که توی ذهنم تصویر سازی کردم چی...
اگه همدان؟ اگه اراک؟ اگه بابلسر؟ تنها بودن چی... ولی بازم با تمام این افکار یه چیزی هعی بهم میگه نگرشت رو بذار رو دانشکده علامه طباطبایی تهران! اصلا خود دانشگاه تهران! ولی نه انگلیسی...
هوف نمیدونم...
+آخی...خیلی وقت بود نوشتن یادم رفته بود...
+عید قربان رو به همتون تبریک میگم...
+موفقیتم آرزوست..
بازم تبریک میگم خانم نتورکر (:
به جد خیلی خوشحال شدم. از این که سر کار رفتی.
ولی قدیما ولیمه ای ؛ شیرینی چیزی میدادن ها. (:
کنکور هم خدا بزرگه.
انشالله یه دانشگاه خوب میاری.
اگه شهر دیگه ای هم بود 2 ترم اولش یکم سخته ؛ مخصوصا دوری از خانواده.
ولی از سال دوم سختیاشم برات شیرین میشه.
انشالله با خبر قبول بازم خوشحالم کنی.
موفق باشی.