نوستالژی لباس!
میدونی چه حسی خییییییلی خوبه؟!
اینکه صبح وقتی داری با چشم خوابالود میری صورتتو بشوری که بری مدرسه یهو چشمت یه یه خروار لباس رنگارنگ میفته که مامانت داره مرتب شون میکنه...یهو چشمت اینجوری O_O میشه...یکم که دقیق تر میشی میبینی چقد آشناس
بعد میری جلو تر میبینی عههههع اینا که لباسای زمان فینقیلی هاته :)))))
ذوق زده میشی خواب از سرت میپره زودی صورتتو میشوری و بعد میگی مامان این لباسارو جمع نکن تا من از مدرسه بیام
بعد که میای خونه تک تک لباسارو نگا میکنی...حتی حرفای داداش هم موقع پوشیدنشون یادت میاد
وقتی شلوار نارنجی تو میپوشیدی و داداش بهت میگفت مث هویج شدی :))))
یا وقتی بلوز صورتی و سفیدتو میپوشیدی و بهت میگفت پلنگ صورتی
یا اون لباس آّی نارنجیه که هروقت میپوشیدی بهت میگف کارت شارژ همراه اول :)))))
هعــــــــی داداشی دلم برات تنگ شده :(
امیدوارم زندگیت با خانومت پر از شادی باشه و همیشه دل درد داشته باشی! البته از خنده ی زیاد!
منم میام پیشت شک نکن فقط یک سال و نیم دیگه....
دعا کنید برام باشه؟ لازم دارم دعاتونو
که به هدفم برسم...میگن اگه هدفت رو همش جلوی چشمت بذاری و هی بهش نگاه کنی و به خودت امیدواری بدی بالاخره بهش میرسی...
اما من نمیدونم چطور شیمی یا داروسازی دانشگاه تهران رو همش جلو چشمم بذارم =|
- ۹۳/۰۹/۰۲
خیلی خوب و عالی بود