جمعه ی خوب :)
امروز خیلی خوشید...البته مجازی!
ظهر واسه نهار رفتیم خونه دایی عباس(پسرخاله مامانم که من بهش میگم دایی) به صرف قورمه سبزی...
کتاب زیستم هم بردم که بخونم اما نشد...ینی شد ولی حواسم جمع نبود...یه بازی جدید به اسم"هندونه" توی گوشی بابا نصب کردم حسابی سرگرمش کردم :) بابای من که مخالف هرگونه بازی موبایلی بود...حالا یک دقیقه گوشی از دسش نمیفته...خلاصه همگی جمیعا نشستیم اونو بازی کردیم(توصیه میشه دانلود کنید ذهنو فعال میکنه)
بعد ازظهر هم من و مینا و محمد و بابا و زن داداش رفتیم آبیدر...ذرت مکزیکی خوردیم...موقع برگشت دوباره رفتیم جلو خونه دایی اینا آخه شام هم همونجا موندیم :)))))
جلو در زن داداش گفت بریم فیلم بخریم از کلوپ...چون خونشون نزدیک مجتمع تجاری بود من پیشنهاد دادم بریم اونجا...اونجا چندتایی کلوپ داره...ساعت هفت بود و چهارنفری(من و محمد و مینا و زنداداش) راه افتاده بودیم دنبال یه فیلم!!! و من اصلا یادم نبود امروز جمعه ست و همه جا زود تعطیل میشه...
دیدیم مجتمع تجاری بسته س گفتم حالا یکم بریم بالاتر تو همین خیابون کلوپ هست بازم...رفتیم کوچه یغموری بازم اونجا بسته بود...خلاصه تا میدون رفتیم و دریغ از یک عدد کلوپ!
دست از پا درازتر با کلی تاخیر برگشتیم ...نزدیک خونه درپشتی مجتمع یه سوپرمارکت بود رفتیم به امید اینکه اونجا فیلم داشته باشه(میخواستیم مناسب خانواده باشه وگرنه فیلم خارجی داشتیم!!)
اونجا هم نداشت مره برگشت گفت یه دونه از اون سُک سُک ها بخر شاید توش فیلم بود :||||
یه دونه زن داداش برداشت و مرده خودش باز کرد...و من همچنان به حالت دونقطه خط صاف :| داشتم نگاشون میکردم...توی اون هم فیلم نبود بازی کامپیوتری بود...خلاصه بیخیال شدیم رفتیم توی مجتمع محمد گفت برم از دوستم بگیرم؟؟؟ اندکی فحش نثارش کردیم که آخر مرد حسابی آیا مارا اسکل نموده ای؟!
رفت پیش دوستش بعد پنج دقیقه اومد گفت ایرانی نداره همش خارجی عه :||||
ما نیز منصرف شدیم و رفتیم خونه...دو سه دور رالی با محمد بازی کردم توی کامپیوتر...اول شرطی بود اما خب هردومون زدیم زیرش چون مساوی شدیم :)))) من رالی م عالیه
و دیگر اینکه من اصلا برای شروع یک هفته ی جدید آماده نیستم =|||
و همچنان فکرم درگیر پست قبلی میباشد...
عذابم میده این جای خالی...زجرم میده این آرزو...قلبم بی تو داغون و شکسته س کاش بره از یادم اون نگاتو
- ۹۳/۰۸/۱۶
خیلی واسم جالب بود
منم خیلی دوست دارم اینطور بنویسم
ولی تو روز هیچ اتفاق قابل ذکری واسم نمی افته
همش مثه جغد نشستم پای لپ تاپ
(:
+
(پست قبلی رمز میخواد؟!!!)