محرم
سلام
تا قبل از اینکه بیام پای لپتاپ بشینم کلی ملب میاد تو ذهنم بنویسم...حتی جمله بندی هم میکنم و شکلکش رو هم توی ذهنم تعیین میکنم
اما همین که رمز وبلاگو وارد میکنم همه چی یادم میره :|
کلا حافظه م به ماهیی(3 ثانیه) گفته زکی :|
چرا حس نمیکنم محرمه؟
چرا اصلا مشخص نیست محرمه؟
چرا هنوز صدای آهنگ از ماشینا شنیده میشه؟
چرا هنوز توی خیابون دخترا و پسرایی رو میبینم که هدفون و هندزفری تو گوششونه؟
چرا همه چیز فقط ظاهری شده؟!
چرا همه تظاهر میکنن؟
نمیگم همه ریش بذارن یقه هاشونو ببندن تسبیح بگیرن دست شون و زار زار گریه کنن...اما لااقل یکم احترام به این دوتا ماه محرم و صفر بذارن به خدا جای دوری نمیره...
نمیگم خودم خیلی احترام میذارم
نمیگم بهشتی ام...نمیگم آخره عذاداری و عشق و احترام به امام حسینم... اما خوب میشد اگه جوونامون یه کم مثل جوونای فیلما(!!!) بودن...
+دلم برف میخواد...با یه نفر که باهاش زیر بارش برف قدم بزنم... بعدشم بستنی بخوریم...
+امشب میرم حسینیه...دعاتون میکنم
همه شعار می دن باو